جدول جو
جدول جو

معنی تخمه شکستن - جستجوی لغت در جدول جو

تخمه شکستن
(دَ)
بیرون کردن مغز تخمه با دندان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سِ تَ دَ)
شکستن تخم. خرد کردن تخم، عملی که زنان برای رفع اثر چشم زخم کنند و آن چنانست که تخم مرغی را میان دو کف دست گیرند و فشار دهند و نام یک یک کسان و خویشان و همسایگان و آشنایان برند و در بردن آن نام که تخم بشکند، چشم زننده اوست که با شکستن تخم اثر و زهر چشم نابود شود و به چشم زخم زننده بازگردد. (از یادداشت های مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ / نِ فَ دَ)
برگشتن به گناه و مرتکب شدن هر گناهی که سابقاً مرتکب شده بود و شکستن عهد و میثاق. (ناظم الاطباء) :
عنان عمر شد از کف رکاب می بکف آر
که دل به توبه شکستن بهانه بازآورد.
خاقانی.
کسان که در رمضان چنگ و نی شکستندی
نسیم گل بشنیدند و توبه بشکستند.
سعدی.
گو خلق بدانند که من عاشق و مستم
آوازه درست است که من توبه شکستم.
سعدی.
گویند سعدیا برو از عشق توبه کن
مشکل توانم و نتوانم که بشکنم.
سعدی.
گر باده از این خم بود و مطرب از این کوی
ما توبه نخواهیم شکستن به درستی.
سعدی.
بر ما گنه توبه شکستن منویسید
کاین توبه بفرمان می ناب شکستیم.
طالب آملی (از آنندراج).
رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ گِ رِ تَ)
پیچ و تاب دادن زلف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کسمه شکستن
تصویر کسمه شکستن
مویی چند از سر زلف را پیچ و خم دادن و برخسار گذاردن: (عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز شکسته کسمه و بربرگ گل گلاب زده)، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغمه شکستن
تصویر نغمه شکستن
((~. ش کَ تَ))
نغمه خواندن، سرود گفتن
فرهنگ فارسی معین